۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

انتظار


شانه میزنم
کیسوان بید مجنون را
در شادی بهار و شبنم .
.دیشب با دختری دردریا قدم می زدم
عاشق بود
امواج نیلی در کف سفید خود
شادی به پایش می ریخت
و ندانیستم
شادی را دید!
با در انتظار رویش
بنفشه های بهاری
در جعبه های چوبی بود !

هیچ نظری موجود نیست: