۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

خـانـه

خـانـه


می روم من
شاد و خندان
صبح گاهان مـیِ دوم
از درون کوچه مان
رو به بستان
در دبستان.
خانه ای داریم گوچک
لیک زیبا
با جهانی شادمانی
در درون سینه هامان
گرم عشق و شادمانی
از پی تحصیل دانش
از پدر
از او بپرسیم
نگته های سخت و دشوار.
یک به یک با صبر و تدبیر
می دهد توضیح
تا که امروز
نکته ها را خوب فهمیم.
مادرم
این مهربانم
با اشارات پر از مهر
می کند تـقـسـیـم
عشق خود را
در وجود کوچک ما
تا که یابـیـم
لحظه های خوب و شاد
عین هستی
از برای ما .
آه مادر دوست دارم
در کنار هم بمانیم
این پدر هم
سایه بانی باشد از عشق
روی خانه
خانـۀ خوب و قشنگم
خانـۀ رویای زیبا
خانهء خواب است
خانهء ما هست اینجا...

هیچ نظری موجود نیست: