۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

من و تو

من و تو

من بودم و ماه
تو بودي و ماه
ما دو سوي زمين
چلچله هاي مهاجر
تنهايي را در سفر تفسير مي كنند
در خاطرات .
* * * *
من بودم و ماه
تو بودي تنها
دانه هاي اشک به روي
گونه ها
به زیر برف ، حرير مخمل
در انعكاس نور به روي شانه ات
بلور دانه ها
به زير پاي تو
* * * *
سالي وسال دیگر
بلوغ عاري از دروغ
جاودانه چرخ زندگي
آروم
برای ما
دو سوی این زمین.
روز و شب
روز دیگری
از هزاره های جاودان زندگی.
چه خوب
حقیقت همچواعداد ریاضی
بسادگی قابل حصول بود
در مباحث
ما و دیگران ،
چشم
در شعله های شمع ،
زمان می سوزد
این روان خسته
پیر می شود.
دریغ!
برف زمستان
آبستن
بهار
چلچله ها
این سو ترک
در بهار
با بوی مهربان نان گرم.

هیچ نظری موجود نیست: