۱۳۹۵ آبان ۲۰, پنجشنبه

یاد آر




















یاد آر


کوچه ها
ورق پاره های تاریخ
رهگذران هراسان 
از کنار هم 
در سکوت
سرد .


انکه میخندد
بامداد صبحی را می دهد نوید
بر طنابی که برایش حلقه کرده اند
هر چند
پیش از طلوع آفتاب 
بر باد میرود 




قبل از اینکه فردا در آید 
یک جهان سخن  
پیش از انکه بمیرد 
یک جهان رویا
پیش از آنکه بمیرد 
فردا



شناسنامه ملتی 
کوچه های شهر
رهگذران
خاموش ار کنار هم
گذر می کنند
زخمی که تا استخوان
در سکوت چشمها 
فریاد است 




به قامت تو صبحی نیامده
که بی تابانه
شرحه شرحه شب را
برای بامداد 
جار می زنند
خونین 



دلم برای مردن تنگ شده 
اگر به باور رسیدن به تو باشد که رفته ای 
اگر به باور رسیدن
اگر به باور
اگر !

هیچ نظری موجود نیست: