۱۳۹۵ فروردین ۲۸, شنبه

بیگانه ای مهاجرم




درد این نیست که به کودک مهاجری تجاور شد
با اسید کشته و سوزنده شد! 
درد در بی پناهی ملتی است 
که در سرزمین خود بی پناه و بیگانه اند
سهم مهاجران از هستی
مرگ است و تجاوز و نیستی
در خانه ام زمین 





۱۳۹۴ اسفند ۲۷, پنجشنبه

ماجرای آن شب خاتمی .. قسمت چهارم

































 
 ماجرای آن شب خاتمی .. قسمت چهارم


و اما
جلوی خانه خاتمی
جماعتی که در مقابل در جمع شده بودند با فریاد یا مظلوما  برادرحاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت  که تازه از جنگ سوریه برگشته بود غریو ناله یا حسین شنیده شد که جماعت سر دادند حاج محمود کریمی تلفن دستیش زنگ خورد
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : آقا جانم فدای شما رهبر عزیز انقلات
رهبر عظم الشان انقلاب : کمی ادب کنید این نا نجیب بان را که هزینه انقلاب را هی بالا میبرند .
 حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : دین و ادب و عزت اسلام شمائید آقا جان . جانم فدای شما و فریاد کشید : یا حسین
جماعت خودسر فریاد کشیدن : یا حسین
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : یا زهرا
جماعت خودسر فریاد کشیدن :  یا زهرا
 حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : یا زینب
جماعت خودسر فریاد کشیدن :   یا زینب
حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت  اشاره کرد که برو رو بلندی و نوحه بخوان
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت :  رفت و روی کاپوت نزدیک ترین ماشین . فریاد زد : یا زهرا غریب کربلا
جماعت خودسر فریاد کشیدن :  یا زینب
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت  نوحه خوانی را شروع کرد و جماعت دم گرفتند .
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : ای عزیز فاطمه سر بریده ات کو
جماعت خودسر فریاد کشیدن :ای عزیز فاطمه سر بریده ات کو
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : زهرای مظلوم ما سر برادرت کو؟
جماعت خودسر فریاد کشیدن : ای عزیز فاطمه سر بریده ات کو
در همین اثنا تلفن حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت  زنگ خورد و آیت الله محمود هاشمی شاهرودی از پشت خط فریاد می کشید و می گفت راجعب پیام رهبری شعار بدید و زهرا رو ول کنید نشون بدید من جانشین رهبر انقلابم الاغ مگر این گوساله قاضی القضات لاری جانی شما را توجیه نکرده ؟
حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت در حالی که هم شرمنده بود و هم بازنده گفت : چشم آقا اطاعت امر می کنیم .به حاج محمود کریمی مداح اهل بیت  تلفن را نشان داد یعنی من ادامه میدم آقا دستور داده و فریاد کرد : ای زینب کبرا کجائی ؟ ما از سوریه نیامدیم و ترا تنها نگذاشتیم که حرف بزنیم ! ما مرد عملیم و نعره کشید :
یا زینب
جماعت خودسر فریاد کشیدن :  یا زینب
حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت : ای حرمین شریفه ، ازهمهء حرمین شریفه
آفتابه داران بیائید
ای آفتابه داران بیائید
آفتابه زینب کجا رفت
آفتابهء زینب کجا رفت ؟
جماعت خودسر فریاد کشیدن :آفتابه داران بیائید
ای آفتابه داران بیائید
آفتابه زینب کجا رفت
آفتابهء زینب کجا رفت ؟
حاج زضی مداح اهل بیت آستین کریمی را کشید : این بابا چی میگه ؟
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : کارش درسته خوارکوسه زد تو خال ، حتما آقا بهش ندا داده
حاج رضی مداح اهل بیت : بابا الان ایام فاطمیه است به زینب چکار داره ؟
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : الان خودم درسش می کنم حالا نوبت رو کم کنیه
در همین حال چشمش به زنی می افتد از حاج رضی مداح اهل بیت می پرسد : اون لاشی کیه ؟
حاج رضی مداح اهل بیت : از نم کرده های حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت از بچه های انصارالرضای کرجه
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : آخ مال باغه فرجه خوارکوسه
همینطور که بهش زل زده بود شال سبزش را براش تکون می ده که بیا اینطرف
جماعت هیجان زده بر سر و سینه خود می زدند: ای آفتابه داران بیائید
آفتابه زینب کجا رفت
 حاج حسین کرد میهن مداح اهل بیت : ای زینب مظلوم این روزها روز عزای حسین توست
ای خاک بر سر ما
جماعت خودسر فریاد کشیدن :آفتابه داران بیائید
ای آفتابه داران بیائید
آفتابه زینب کجا رفت
آفتابهء زینب کجا رفت ؟
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت  که شاخ کرده بود برای دختره پیش فنگ کرد و به حاج رضی مداح اهل بیت گفت : یه چی بگو من بیام جلو باد پوز بزنم .
حاج رضی مداح اهل بیت رو به جماعت در حالی که حاج محمود کریمی مداح اهل بیت را نشان می داد : ای عصای موسی جانم به قربانت بگو.
سکوتی کوتاه کریمی در حالی که با چشماش دختره را داشت می خوردسینه ای صاف کرد و دم گرفت : یا علی ایام فاطمیه است
کنایه به حاج حسین کرد میهن که بابا از سوریه اومدی روزاتو هم قاظی کردی  . از آن طرف دختره یه نیش خندی تحویل حاج محمود کریمی مداح اهل بیت داد و حاج محمود کریمی مداح اهل بیت دور گرفت و موتورش گرم شد :علی کجا بودی
در باغ فدک ،  باغ فدک  
پهلوی فاطمه ات را درید همین خاتمی
در باغ قدک دریده شد پهلوی یارت
علی جان کجائی
علی جان کجائی؟
جماعت هیجان زده حود سر بر سر و سینه خود می زدند: در باغ قدک دریده شد پهلوی یارت
علی جان کجائی
علی جان کجائی؟
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت یواش ازحاج رضی مداح اهل بیت پرسید خوب بود ؟
 حاج رضی مداح اهل بیت : معرکه بود تخم سگ
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : هوای دختره را داشته باش نپره  ، بکش اینطرف که شب شام غریبون داریم .
حاج رضی مداح اهل بیت با اشاره حاج محمود کریمی مداح اهل بیت رفت سراغ دختره      
حاج محمود کریمی مداح اهل بیت : بانوی مظلوم
پهلو دریده
آفتابه تو
ارث پدر بود
وای بر این ظلم
وای بر این ظلم
جماعت خود سر : بانوی مظلوم
پهلو دریده
آفتابه تو
ارث پدر بود
وای بر این ظلم
وای بر این ظلم
تو گرما گرم نوحه خوانی بود رئیس دفتر آیت الله شاهرودی سراسیمه وارد شد ورفت سراغ حسین کرد میهن مداح اهل بیت که تازه از جنگ سوریه آمده بود بهش یک دسته شاید بیشتر از جمعیتی که آنجا بودن کارت هدیه رهبری را داد با یک دسته پوستر که سه عکس در یک قاب بودن . عکس امام خمینی عکس رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای و عکس آیت الله محمود هاشمی شاهرودی که به همت حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری قرار شده امام بشه و رهبر انقلاب  به هر که میرسید : اجرت با فاطمه زهرا  . اجرت با سید الشهدا و یک کارت هدیه می داد .

ادامه دارد














۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

ماجرای آن شب خاتمی .. قسمت سوم

















ماجرای آن شب خاتمی .. قسمت سوم


رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : ماجرای جمع شدن خودسرهای مقام رهبری اطراف خانهء جناب خاتمی به این خاطر است ؟
روحانی خشمگین : بله
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : موضوع را در شورای امنیت مطرجه کنید .
روحانی : دیر می شه . جال این بنده خدا خوش نیست .
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : همین الان جلسه اظطراری بگذاریم ؟
روحانی : به هر حال باید نتیجه جلسه شورای امنیت را شورای نگهبان تائید کنه که مغایر با خط قرمز های نظام نباشه و آنها را رد نکرده باشه و با بودن این آیت الله نمیر بعید می دانم از آنجا رد بشه و بعدش مقام خیلی معظم رهبری باید تائید کنند .
جهانگیری : پیشنهاد می کنم از معظم الله استفسار کنیم در رابطه با این موضوع و با تاکید بر نام شخص آقای خاتمی تا هم موضوع مشخص و پاسخ شفاف باشد ؟   
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : بسیار فکر پخته و درستی است ، شما متن استفسار را تهیه کنید بنده شخصا به دفتر معظم اله می برم.
رئیس دفتر رئیس جمهور وارد می شود :اطراف خانه خاتمی محشر کبرا است 
روحانی : به نیروی انتظامی بگو به جد مراقب باشند اما درگیر نشوند چون کاری از دستشون بر نمی آید . 
روحانی مشغول نوشتن می شود :
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی
حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته
با سلام و تحیات وافره،
به نام خدای مظلوم ، خدای عدالت ، بیت معظم اله جلال جلاله سایه خدا بر سر امت شهیدان و اسیران هر دو جهان هستی دامت افاضاته
از سوی خود و دولت تدبیر و امید در رابطه با اعلام سال جدید به عنوان دولت، ملت، همزبانی و همدلی و عنایت ویژه ای که نسبت به دولت و دعوت مردم به حمایت از خدمتگزاران ملت فرمودید، تقدیر و تشکر می نمایم و همه مردم و مسئولان را به توجه کافی و رعایت کامل رهنمودهای رهبری بزرگوار دعوت می کنم. ملتی که در حماسه سیاسی 7 اسفند 94 با حضور پرشکوه خود، سازوکار انتخابات را برای بیان خواست خویش مورد اعتماد قرار داد و با رأیی معنادار، گفتمان اعتدال را برگزید، توفیق روزافزون دولت خود را با ادامه حضور خویش در همه صحنه ها تضمین خواهد نمود.
 ای بزرگی که سال های سال سر به اقیانوس دین خدا فرو برده اید تا مگر به ذات زیبای آن دست یابید. شنیده ایم که شما قرار است این روزها، میزبان حقیر فقیری رو سیاه چو بنده باشید تا در پیشگاه ذات مقدس کبریائی شما عو عو کنیم درمندانه سر به آستان جواهر آسایتان سائیم  پس چه نیک است اگر در کنار هر سخنی که با شما سایه باریتعالی خدا بر سر امت شهیدان و اسیران هر دو جهان هستی  به میان  آوریم، به سوز دل ما نیز اشاره فرمایید. اگر فلسفه از آن جا، پرمی کشد که «شک» پای پیش می نهد، چرا با شما این نگوییم که «رشد» نیز به شوکت «شرم» مبتنی است که تا مردمی با طعم «شرم» نیامیزند و با آن خو نکنند و از آن جا به حریم «حیا» پا نگذارند، به حقیقت حق و به شأن بلند «توبه» دست نخواهند یازید تا این بندهء سرا پا تقصبر برادر خاتمی اذن قضای حاجت با آفتابه را مرحمتی فرمائید که انس و جن در دو جهان هستی ثنا گوی بارگاه ملکوتی شما معظم اله رهبر انقلاب باشند. ای بزرگوار دینی، ما را که دست نامهربان دستگاه قضا، از همه مواجب جدا ساخته، چاره ای جز پناه بردن به همان وادی شرم و حیا در پیشگاه نائب امام زمان نیست تا مگر بدین طریق شما را واسطه حقی کنیم که به جفا از این بنده روسیاه دو عالم دریغ شده است
در این ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ با استمداد از ساحت مطهر آن اسوه تقوا، فضیلت و مقاومت، از خداوند بزرگ برای ملت شریف ایران، پیشرفت و سرافرازی و برای حضرتعالی سلامت و مزید توفیقات و برای آقای خاتمی استفاده ازآفتابه را چون سید است  را مسألت می نمایم.

حسن روحانی
نامه را مهر و امضا کرد و داد به دست رئیس دبیرخانه شورای امنیت
خواهشا سریع برو و با جواب مثب بیا . چند تا کارت هدیه هم برای رئیس دفتر معظو اله مقام رهبری ببر آن مارمولک آنجا همه کاره است و معظم اله بدون آن آب هم نمی خوره .البته با سلام تهیات خالصه اینجانب .
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : چشم 
و دوان دوان به سمت انبار هدایا رفت . از وحشت بلوا و آتش زدن خانه خاتمی مثل سفارت عربستان رنگ به چهره نداشت
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی رو به انبار دار  : هدیه برای بیت معظم اله از طرف آقای رئیس جمهور برای رئیس دفتر و معظم اله برای استفساریه از ایشان . 
انبار دار رفت ته انبار و برگشت با چند کار که روی هر کدام نام مخاطبان آن نوشته شده بود و سه کارت ویژه هم برای آقا مجتبی خامنه ای را داد به دست رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی و گفت :
قبل از ورود به موضوع حتما آقا مجتبی را زیارت کنید و بفرمائید نائب الزیاره هستید . مشگل گشا ایشان هستند قبل خدا در بیت رهبر انقلات . رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی در حالی که هدایا را می گرفت به خاتمی تکس میزد ( پیامک می فرستاد ) و از احوالش جویا شد 
خاتمی : نمی دانم چه بگویم تکرار می کنم
رئیس دبیرخانه شورای امنیت سردار پاسدار شمخانی : آقای رئیس جمهور پیگیر مسئله هستند . به راه افتاد و رفت .
چرا خاتمی گفت نمی دانم چه بگویم ؟
ماجرا از این قرار بود که برادارن خود سر که جمع شده بودمئ به دستور مقام معظم انقلات شروع به شعار دادن کردند        

ادامه دارد...

۱۳۹۴ اسفند ۲۱, جمعه

ماجرای آن شب خاتمی .. قسمت دوم














             
قسمت دوم


لاری جانی قاضی القضات : باید کمی کش داد تا آن اتفاق بیفته ، و انسانا عجولا ، انسان اساسا موجود عجولی است . با آرامش به سمتی راه افتاد و کله برادرها بدون اینکه بدنشان حرکتی کند او را تعقیب  کردند . تلفن را برداشت و شماره ای را گرفت .
لاری جانی قاض القضات : سلام و علیکم 
برادر خودسر : اسلام و علیکم و رحمته الله و برکا تو مرگ بر ضد ولایت 
فقیه مرگ بر امریکا و بفرمائید حاج آقا
لاری جانی قاضی القضات : امر خیری پیش آمده بچه ها را حدود صد و بیست تا بفرست سمت خانه خاتمی بقیه را هم اطراف سفارت جمع کن اما یک جا نباشند پراکنده باشن و نشون بدن هستند .
برادر خودسر : حاجی از خواهرا هم استفاده کنیم ؟ دفعه آخری محشر بودن .
لاری جانی قاض القضات : اونا رو بفرست سمت سفارت .
برادر خودسر : حاجی تیغ کشی چی ؟ داریم تو برنامه ؟
لاری جانی قاض القضات : نه فعلا ، شاید سمت خونه خاتمی لازم باشه .
برادر خودسر : پیروزی با صابرین است . 
لاری جانی قاض القضات : و من الله التوفیق و
گوشی را گذاشت و خرامان سمت برادران جانی خود برگشت .
و اما چه بر سر خاتمی آمد !
در حالی که بی تاب شده بود به سمت دفتر کارش زد و........ زد یعنی برگشتم 
حجاری تکس زد : دیر کردی.
خاتمی : احتیاج به قضای حاجت داشتم گفتند باید استعلام کنیم  ، آقایان از قوه قضائیه هستند
روحانی با عصبانیت تکس زد : قضای حاجت شما چه ربطی به قوه قضائیه داره ؟ من الان تکلیف را روشن می کنم ، این واقعا افتضاهه که در زندگی خصوصی مردم تا این حد دخالت کردن  . 
با عصبانیت گوشی خط قرمز را برداشت و به قاضی القضات زنگ بزند جهانگیر روحانی برادر رئیس جمهور وارد دفتر کار او شد.
جهانگیر روحانی : سلام ، بچه های اطلاعات خبر دادند گروه خودسر دور خونه خاتمی جمع شدن و یه سری هم دور سفارت پراکنده هستند . همه شون شناخته شده هستند ، اونائی هستند که از جنگ سوریه برگشتن .
روحانی : عجت !
تلفن را بر می دارد و شماره کی گیرد 
روحانی : سلام و علیکم قاضی القضات بلاد اسلامی احوال شریف ؟
لاری جانی قاض القضات : سلام و علیکم و رحمه الله . بحمد الله ، احوالات شریف ؟
روحانی : سلامتی شما بزرگوار، زیر سایه شما در امنیت کامل امن امان 
لاری جانی قاض القضات : زیر سایه بقیه الله که توجه خاص دارند به مقام معظم رهبری و بندگان رو سیاهی چو ما .
روحانی : شکسته نفسی می فرمائید شما خیر المسلمین هستید و بر آورنده حاجات 
لاری جانی قاض القضات :  انشاالله اگر خدا قبول کند >
روحانی : سوالی از محضر حضرت عالی داشتم 
لاری جانی قاض القضات : دوستان گفتند بخشنامه ای از دفتر حضرت عالی صادر شده باب آقای خاتمی ؟
لاری جانی قاض القضات : در چه خصوص ؟
روحانی در حالی که خون خونش را می خورد و رنگ صورتش به کبودی میزد با صدائی آرام گقت  : گویا قضای حاجت
لاری جانی قاض القضات : در خصوص ایشان نیست ، یک بخشنامه عمومی است که در استسفاریه  ای که از بیت معظم مقام معظم رهبری صادر شده بود به همه نهادهای قضائی و امنیتی ابلاغ شد .
روحانی : با این تفاصیل  باب اجتهاد نظر حضرت عالی چیست ؟
لاری جانی قاض القضات : اگر نقطه نظر خاصی دارید تصور می کنم به صورت لایحه به مجلس بفرستید تا نظر مجلس چه باشد .
روحانی با عصبانیت تمام فریاد کشید :آدم ابله مگر توالت رفتن مردم به ما ربطی دارد .
لاری جانی قاض القضات : همین شما بلادید فقط به دوستان انقلات توهین کنید و فحاشی
روحانی : آخه آن بنده خدا می خواد بره توالت 
لاری جانی قاض القضات : بله ملتفتم اما باید مصالح و امنیت ملی را هم در نظر داشت .و از فرمایشات مقام معظم رهبری که عین آیه قران کریم است اطاعت کرد.
روحانی داد میزد: بابا می گم می خواد بره توالت
لاری جانی قاض القضات با تحکم : احدی حق نداره خط قرمزهای نظام را نادیده بگیره و همه باید تابع نظام تحت امر ولایت مطلقه ولی امر مسلمین قائد اعظم امام خامنه ای باشیم .
روحانی  : تو می فهمی چی می گی ؟
جهانگیری وارد می شود : دور سفارت انگلیس دارن شعار میدن 
روحانی دست را به علامت سکوت بالا میبرد : حالا نظر حضرت عالی چیست ؟
لاری جانی قاض القضات : اگر فوریت مسئله جدی است بصورت لایحه دو فوریتی بفرستید مجلس من هم به آقای لاری جانی برادر توصیه شما را می کنم که با در نظر گرفتن خطوط قرمز نظام وامنیت ملی با تخفیف لایحه را بررسی کند . و من الله التوفیق .  گوشی را سر جای خود می گذارد .
در همین حال رئیس دبیرخانه شورای امنیت ملی برادر شمخانی وارد دفتر رئیس جمهور می شود و پریشان حالی روحانی را که میبیند حلت را می پرسد : آقای رئیس جمهور را عصبانی می بینم ؟
روحانی : آقای خاتمی نیاز به دستشوئی دارند 
سردارپاسدار شمخانی : خوب مشگل چیست ؟
روحانی با عصبانیت : حق استفاده از آفتابه را ندارند .
سردارپاسدار شمخانی : یعنی چه ؟
روحانی : بخشنامه قوه قضائیه و فتوای مفام معظم رهبری است .


 ادامه دارد ....

۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

ماجرای آن شب خاتمی ... قسمت اول














ماجرای آن شب خاتمی

اساسا آدم شیکی بود و با بقیه تومنی سی شاهی فرق داشت . اتاقی بزرگ و دلباز با چند پنجره بزرگ که رو به باغچه جیاط پشت خانه که همیشه سبز  باز می شد ، میز کاری بزرگ و شیک با منبت کاریکه روی آن با یک شیشه نیم سانتی پوشانده بود و یک مانیتور ( صفحه نمایش ) بزرگ کامپیوتر ( رایانه ) در مقابل صندلی شیکی که بر آن می نشست قرار داشت . در حال چت کردن با دوستانبود و با حوصله به جدال های خونین طرفین در فضای مجازی با دقت گوش می داد و می خواند . از یک طرف حجازی تکس میزد روحانی جانتداری می کرد و رفسنجانی نقل قولمی کرد در این حال و هوا آقای حاتمی قضای حاجتش گرفت و زد ( یعنی زود بر می گردم ) و از پشت میز بلند شد . راستش از دیشت که قرار بود عروسی بره و نشد . یعنی شد و می خواست بره اما از دادستانی آمدند و جلوشو گرفتن و گفتن نمی تواند برود دل پری داشت و دل آشوب بود و الان نمی شد کاری کرد و حتما باید به دستشوئی می رفت .
از اتاقش یعنی دفتر کارش که در خانه بود به طرف هال راه افتاد و ار شش پله که به پائین می رفت تا از هال خانه گذر کرد به سمت دستشوئی .
دو نگهبان که چند وقتی بود یعنی  از سال هشتاد و هشت به بعد مقابل در ورودی جا خوش کرده بودند در  داخل ایوان نگهبانی می دادند . یکی پاشد و پرسید : حاحی کجا انشاالله
خاتمی : قضای حاجت
درست کنار در ورودی سمت راست یک دیوار سه در چهار بود حد فاصل در ورودی و توالت حانه که برکل این دیوار یک عکس سر معظم الله مقام خیلی خیلی محترم رهبری به دیوار چسبانده شده بود و به مرور زمان که نگهبانان در آنجا جا خوش کرده بودند کنار دیوار بک میزبسیار شیکدر مقبل تصویر معظم الله چسبیده به دیوار قرار دادند تا نگهبانان موقع غذا خوردن از آن استفاده کنند و در روی میز هم یک بعدها از طرف اداره اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران یک صندوق نظرات و نذورات  قرار دادند و تقریبا سطح صندوق در مقابل دهان معظم اله رسیده بود و زیر میز هم برای رعایت بهداشت اهل خانه به تعداد اهل خانه آفتابه بود . همینکه آقای خاتمی دستش را دراز کرد به سمت آفتابه ها نگهبان دوم با غرلند گفت : آقا شما نمی توانید از آن استفاده کنید .
خاتمی در حالی که دولا شده بود سرش را به سمت نگهبان چرخان و پرسید : چرا ؟
نگهبان با شرمندگی حکم دادستانی کل را نشانش داد و گفت : آقا  این حکم ئائستانی و باین هم  مصوبه شورای عالی اداره امنیت ، امروز ابلاغ شده
خاتمی : خوب حالا چه کنم ؟
نگهبان دوم : دستور قاضی القضات آیت الله لاری جانی است .
خاتمی : پسر جان من نیاز به آفتابه برای رفتن به دستشوئی دارام
نگهبان : بله آقا ملتفتم و شرمنده شما بفرمائید چه کنیم ؟
خاتمی : خوب زنگ بزن و بپرس ، من هم عجله دارم و حالم خوش نیست .
نگهبان اول : چشم حاج آقا الساعه
نگهبان اول دوان ئوان به سمت تلفن رفت و نگهبان دوم چهار چشمی مراقب خاتمی ایستاد تا دست به آفتابه نزند .
نگهبان اول : الو دفتر حاج آقا زواره ای ؟
رئیس دفتر : سلام و علیکم  بفرمائید برادر
نگهبان  اول : من نگهبان خانه آقای خاتمی هستم و یک امر فوری پیش آمده باید از ایشان استعلام کنم
رئیس دفتر  : الان حاج آقا در جلسه هستند و وقت ندارند
نگهبان اول : آقای خاتمی نیاز به دستشوئی دارند و اگر تاخیر کنیم خدائی ناکرده در مقابل تمثال معظم اله زبانم لال ...
رئیس دفترهراسان  : یک لحظه گوشی دستت میرم تو جلسه از ایشون سوال کنم .
نگهبان اول : خدا خیرت بده برادر
رئیس دفتر  در حالی که متقاضیان دور میزش را به آرامش و سکوت و نشستن و خویشتن دازی دعوت می کرد به سرعت به سمت دفتر آقای اژه ای رفت و در نزده وارد شد آقای اژه ای که پشت پرونده های حاک گرفته چرت می زد با باز شدن در چدتش پاره شد و پرسید :چه شده برادرزاده عزیزم ؟ مگر به شما نگفتم صد مرتبه در نزده وارد نشی ؟
رئیس دفتر : ببخشید عمو جان یه مشگلی پیش آمده . نگهبان خانه آقای خاتمی زنگ زده و می پرسه : آقای خاتمی قصد دستشوئی رفتن دارند و پرسیدن از کدام آفتابه می توانند استفاده کنند ؟
اژه ای یکهو از جا پرید و فریاد زد : یا حسین مظلوم به دادمان برس ، این چه بلائی بود به سرمان آمد؟
سرش را از یقه پیراهنش بیرون کشید و گفت :فورا لاری جانی را بگیر
رئیس دفتر : کدامیک از چهارصد تا لاری جانی ها را ؟
اژه ای :هر کدام شون که به مصلحت نظام نزدیک تره
رئیس دفتر : اونی که رئیس مجلسه را بگبرم ؟
اژهای : نه اون که دیگه رئیس مجلس نیست اون یکی رو بگیر
رئیس دفتر : رئیس حقوق بشر رو بگیرم ؟
اژهای : بد نیست ، اما ممنکنه خبرش بیرون درز کنه یه قاعله دیگه بشه
رئیس دفتر : پس به این قاضی القضات آیت الله پشمک زنگ بزنم ؟
اژهای می خندد
اژهای: زلیل مرده اینو جائی نگی دیگه
رئیس دفتر : عمو جون فقط پیش شما گفتم   و می خندد
اژهای :آره  زودتر بگیر
رئیس دفتر دوان دوان به سمت تلفن می رود و شماره می گیرد
رئیس دفتر لاری جانی : دفتر آیت الله لاری جانی بفرمائید
رئیس دفتر :سلام و علیکم
رئیس دفتر لاری جانی : اسلام و علیگم و رحمته الله
 رئیس دفتر : حاج آقا اژهای در باب امر مهمی با آیت الله می خواهند مشورت کنند .
رئیس دفتر لاری جانی :آبت الله در جلسه هستند حاجی فوری موضوع امنیت ملی
رئیس دفترلاری جانی هراسان : گوشی گوشی .
دوان دوان به سمت دفتر آیت الله لاری جانی می رود . دق الباب میکند و وارد می شود
رئیس دفترلاری جانی : حاج آقا اژهای کار فوری دارند رو خط قرمز هستند
لاری جانی با تمعنینه گوشی را بر می دارد
لاری جانی : سلام و علیکم بفرمائید .
رئیس دفتر : حاج آقا آیت الله رو حط اند . اژهای گوشی را بر می دارد :
یا جسبن مظلوم ، آقا بی چاره شدیم ، بچه های اطلاعات و امنیت زنگ زدن از خانه خاتمی و استعلام کردن آقای خاتمی حق استفاده از آفتابه را دارد یا خیر ؟گویا قضا حاجت دارند .
آبت الله لاری جانی : لعنت بر دل سیاه . این را از شورای امنیت باید استعلام کنیم . از دبیرخانه شورای امنیت سوال می کنم و نتیجه را ابلاغ می کنم و گوشی را گذاشت و با دست به رئیس دفتر اشاره کرد خارج شود و دز حالی که رئیس دفتر خارج می شد از پشت میز بلند شد و با خنده شیطنت آمیز بر لب عمامه را کمی بالا زد در حالی که به سمت برادرانش می رفت دو دستش را رو به آسمان بلند کرد :
خدایا کرور کرور شکرت دعای مقام معظم رهبری اجابت شد .
برادرهای لاری جانی با شک پرسیدن چه شده ؟
آیت الله لاری جانی : مبارکه و خبر خوش . خاتمی فضای حاجت داره لاری جانی رئیس حقوق بشر ایران هراسان گقت : اینا تا فردا تو بوق و کرنا می کنند و باز باید برم سازمان ملل قصه تعریف کنم باید به کاری کرد والا دیگه حرفم و باور نمی کنند با صد تا قسم و آیه که می خورم .
لاری جانی رئیس مجلس اسبق :چطوره موضوع را به مجلس ببریم و با دو فوریت برای تصویب ؟
رئیس حقوق بشر ایران : نه این کارخطرناکه بهتره به شورای امنیت بفرستیم
پایان قسمت اول