۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

انتظار

انتظار

دو قدم مانده به ایوان مدائن سرپیچ

دختری لاله به دست، سالهاست منتظر است.

و به گرد خبری می گردد.

گفته اند ، که کس گمشده اش

داخل ایوان مدائن به غل و زنجیر است

نه فرو ریخت غم تنهائی

نه خبر شد ز معشوق

دختر لاله بدست سالهاست منتظر است!!؟

جدائی

جدائی

قسم نده .
فرياد نَزن .
تو با مني .
اين باور مقدس من است
كه با مني
هر چند جدا ز هم
چون دو قطب زمين شديـم
سوگند كه بيش از هر زمانی
تو با مني..

اشك

اشك

ماهي گريست

گم شد، قطره هاي اشك در آب.

و هيچ كس نپرسيد

راستي

ماهي چرا گريست؟!

تفتيش

تفتيش

جائي كه ستم
مفهوم عام زندگيست
عشق را چه می شود ؟
* * * *
انسان در جستجوي چيست؟
چگونه بايد داشت؟
جائي كه دوست داشتن
جنايت است !
و سگهايشان بو مي كشند
مهر را!
كشتار
آئين مقدسي شده
اگر چه در
نادر ترین کتب
كشتار
جنايت است.
ليك مفهوم عشق
گنگ است هنوز!!!

دريچه

دريچه

باز شد دريچه اي كوچك
كه تصوير تو را قاب گرفته بود.
آنسوي در
تو مرا مي بوسي
با سر انگشتان اشارت.
برسر نيزة مژگان، به دام افتاده
شبنم بازيگوش.
چه كسي را خبر از شهد لب شيرين است؟
كه چنين مي رسد از پشت حصار،
و ترا سايه اي از گرد پر پروانه
به هم آغوشي گلها برده،
و تو در تنهائي
خاطر عطر گل ياس مني
* * * *
سايه ها مي آيند.
باز بود تصوير در سياهي
و سياهي!
مي پيچم در چشم خـمارت درخواب
مي رود از يادم
نيش سخت شلاق
چون كبود است هنوز
اين تن رنـجورم!!

خاطره

خاطره
.
تنها،خاطره نيست
تنفس زماني است كه رفته است
و ماه از روزنة كوچكي
به قطر سلولي از ذهن
در ياد نگه مي داريـم.
* * * *
خنده ها و نوازشهاي گرم
بوسه ها و دشنه ها
و لبهائي كه ، جستجوگر مهرباني بود.
دقايقي به بلنداي سالـي
اشكهائي بوسعت دريا
و تبسمي كه هستي را
ارمغان مي داد
و من ،هـميشه بفكر امروزم
كه فردا
خاطره اي است برجدارة ذهن

سفر

سفر

 من اومدم چه بي صدا
از خونه بابام بيرون
نه كسي بود منتظرم
كه هـمصدايي بكنه
دري به روم وا بكنه
نه كسي بود بدونه
غريب كيه ،غربت چيه
فكر نكني
خيال غربت رو دوشم
تورو زيادم مي بره.
* * * *
خنده هاتو
تو اون چشاي پر ز اشك
كه هديه كرد به زير طاق آسمون
ديدم كه ريـخت تو گلدون
عطرش فراموشت نشه
الان بايد تو خونه
عطرش هياهو بكنه
خودت برام نوشتي
هر شاخهء تو گلدون
خوشهء انگوري شده.
* * * *
من او مدم ميدونم
بي كسي ها مال توشد
تنهايي و غريبي
نصيب و احوال تو شد.
يه وقت خيالت نرسه
منو زيادت ببري
نگي كه رفت به سوي بـخت و نيومد.
* * * *
سفر هـميشه سخته
سفر براي هر دومون
مثل يك خواب مشترك
مثل دو ماهي توي آب
من اينطرف،تو اونطرف
که راه به جائي نداره
بيشه ها رو مي بينم
تو راهـمون كه سخته.
اما بدون يه عشق هست
يه قد هـمت مون
يه خونه كه بسازيـم،
جوهر پاك عشق را
تو اون خونه بذاريـم