۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

هزاره بعد




میان لب و دندان
اشعار خونین
طلاقی ، پوست  ،  شلاق
گلوله
طناب آویزان .

از آسمان تو
نظاره کردم
روزنی زمستانی
قندیل آدم
در ریسمان برهنه !

آز آسمان تو
نظاره کردم
کپه های قندیل  آدم
که
کپه
 کپه کپه
زمین بلعید
کپه ها و تپه های
خون
سرزمین سبز روئید .

هنوز تا هزارهء بعدی
فاصله ای است
 داستان کپه های سبز
نقل شود
از دهان خاموش !

تنهائی




سیاه ترین زمان برگ زندگی
بی کسی نبود،
 اندیشه سیاهی است 
در وجود باور 
 به جولان نشسته
تا تخم کین به بار آورد .

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

نام تو







نام تو

تا بي نهايت
اگر چه چيدن همه شاخه هاي گل
هنوز
يك شاخه در عشق تو
شكوفه مي دهد
در تمام سال!


نام تو
بر گلبرگ نوشته مي شود
بي نياز دست و جوهر و قلم
يا شاهدي

كه
نظاره گر باشد

آزادی .

۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

عشق

عشق

عاشق شدم
در بافتن
بالهای مغشوق
 برای پرواز بلندی که در پیش دارد
به قد
یک هستی
که هست ،
تا هست را
معنا کند
برای زندگی

تـــو

همه
 می آیند و
 می روند
زادن و رستن و رفتن
و تو
در قله طلوع انسان
گام می زنی
صبور .
تاریخ
رنگ دارد
انسان
معنا
و هستی
تعریف
دوباره تو است !