میان لب و دندان
اشعار خونین
طلاقی ، پوست ، شلاق
گلوله
طناب آویزان .
از آسمان تو
نظاره کردم
روزنی زمستانی
قندیل آدم
در ریسمان برهنه !
آز آسمان تو
نظاره کردم
کپه های قندیل آدم
که
کپه
کپه کپه
زمین بلعید
کپه ها و تپه های
خون
سرزمین سبز روئید .
هنوز تا هزارهء بعدی
فاصله ای است
داستان کپه های سبز
نقل شود
از دهان خاموش !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر