۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

خدا حافظ رفیق


باد خران سرد سحر کاه خون گرم
از تیر دارخود ترا به پرواز کشید و برد
جهانی در حیرات از این شب خزان
جهانی گریست
جهانی خندید
تا بی نشانه مردی چون تو
نشان ملتی شود .
پچپچه های نیلوفر
در گلوی گلهای شیپوری
سرودن
جنگل سبز .........

نامت
که بی نشانه ترین نام های عالم بود
شرافت انسان شد
در کرامت انسانی ،
بانگ آزادی
پر طنین تر از بهار زندک...ی
دمیده شد......

.
خدا حافظ ای رفیق
نرانه دختران
خاطرهء دشتها
امید سبز
چه بی صدا آمدی
در تولد جهان نو
که نو به نوتر از بودنت
ترا صدا می زند
بخواب رفته ای رفیق؟
و یا که رفته ای بسوی سرزمین من
نهفته ای درون دامن وطن
چه جاودانه روزنی
بسوی عشق کشوده ای


بهار می رسد ز راه
نه بی تو که نهان جان خود
درون جان آن نهاده ای
بهار توئی
کرانهء جهان زندکی
رفیق

هیچ نظری موجود نیست: