افزودن عنوان |
دستی به روی پستان جوان و ترد می لغزد
نرمه فشاری نوک برجسته تر
سینه صورتی
در همین ساعت
.
چشم مقابل
خیره بی آنکه پلک زند
دهانهء دهان نیمه باز
دیده نمی شود دندانی
شانه ها بجای دست پیش می روند
پلک زدن جائز نیست
در همین ساعت
..
چشم مقابل تر
اشکی نمی چکد
دهان باز
وقت نفس کشیدن نیست
در همین ساعت
.
کودک نگاه نمی کند
می بیند هر آنچه را که در اتاق می گردد
جنبشی نیست و همه در گردا گرد گرداب باوری غریب
پرسه می زنند
کسی که به آخرین میهمانی جهان میزبان شده
جوخهء مرگ و سینهء باز
در همین ساعت
.
دستی اندام برجسته دختری را
به زیر داغ ترین نفس های هستی خود
رام می کند
در همین
ساعت !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر