۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

امید






من به آوای سحر دل بستم
به هم آغوشی گل با شبنم 
بذر نم خورده به خاک
  !  که قرار است سر آرد از خاک  
 ،زمستانی  جانسوز 
 بوران پیچده
 ، برف سرگردان را می روبد‌  
می کوبد بر تن دشت 
، هر تنابده ایستاده در باد 
می دواند بوران   
برف سرگردان را در هر روزان  
و  
! حقیقت مدفون در سپیدی سرگردان 
و جهان  می نگرد  
تا بر آید خورشید
باد آرام  
نم نمک برف سفید آب شود  
سبزه ها جان گیرند
شبنم به سحر
 بر تن لرزان گل جان گیرد 
 من به آوای خروس سحری دل بستم 

هیچ نظری موجود نیست: