۱۳۹۹ بهمن ۲۷, دوشنبه

دست بر گلوی آزادی

 






شرم بر آنان

عشق را نفهمیدن

و آدمی بودن

 را 

 . نفهمیدن  

دستهای خونین 

گواه جنایتی تازه

 خونی دویاره بر سنگ 

آه  


دست بر گلوی آزادی 

خون می چکد  خون

و خوف خرخره ای که خار در گلو دارد 

 او رفت با خاری در گلو 

آزادی چگونه می آیی ؟

--------------------------

#بهنام_محجوبی


هیچ نظری موجود نیست: