شرم بر آنان
عشق را نفهمیدن
و آدمی بودن
را
. نفهمیدن
دستهای خونین
گواه جنایتی تازه
خونی دویاره بر سنگ
آه
دست بر گلوی آزادی
خون می چکد خون
و خوف خرخره ای که خار در گلو دارد
او رفت با خاری در گلو
آزادی چگونه می آیی ؟
--------------------------
#بهنام_محجوبی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر