مثل زندگی
هر چند شب
چهار بار
بر بام خانه نشسته
و
ما در شفق
چشم انتظار سپیده ایم
سپیده .
چشم انتظاری
پایانی دارد
.تو می دانی
عطر سپیده
با نسیم
از حفره های پنیری شب
لغزید
تا دامن پر چین سفید دشت .
در گفتگوی ساقه و ریشه
برای برگ
یک جوانه
دو سه
تا بی نهایت
بوسه
در جان هر غنچه.
کاش این شب
دلم نمی گرفت
که شب را گریستم
.سپیده
زمین را در آسمان
آسمان را با دریا
کوه های عاصی عریان سربلند
نسیم چه می کند با ما
در آخرین نقطه
آخرین عنصر
در نجوایی که تو می آیی
تو میدانی
رویا را
!از ستاره ها
رویای هر ستاره را
در عطر نسرین و نرگس
هر گلی نامی
عطری
با عطر هر گل
نامی در جان صبح زنده می شود
دیده می شود
مادرانه ها زاده می شوند
در هیبت
کوه های عریان عصیان
ابی آبهای بی کران
سقف آسمان در فراخی یک رویا
باز می شود
تو می آیی
تو می دانی
آخرین رویای دخترانه
در رنگ صورتی
بنفش
سبز می شوی
!مثل زندگی
محمود اسفندیاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر