۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

بی نام همچو ستاره ها







روز گذشتن از هوای نفسهای سرد ، رسیده است
آن آستین پاره  و آن جامه دان تنک
این تنگی فضای مه آلود
یک نغمه بیش نیست
تا بشکند حباب خیال غم
بشکن صبوری سبز خود
این حباب غم !
بی نام همچو ستاره ها ............

پــائــز ســبــز






پائیز برگ ریز
با
نسل جوانم چه می کنی ؟
با دختران این سرزمین همیشه سبر
با این همه حقیقت عریان چه می کنی ؟
در برگ ریز تــو
سیز می شویم
در مهر بوسه ها و دشنه
هم آغوش می شویم ، پائیز

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

دوست دارم


دوست دارم
ببینم
حتی اگر شده
در خواب
هر آنچه را که
گرفته اند از من .....

بگو




بگو
با دل شیدا چه می کنی
با یادمان خسته نسلی که با من است ،
ای جان خسته
 در بازگشت نور ار آئینه
چه می کنی  

انتظار



برای تو
بستری از آبی ترین لایه های آسمان که بالاتر از ابرهای خواب آلود است
گستردم
در چشم انتظاری ...

هستم .



تمام طلاطم جهان را
در سکوت خود
بلعیدم ،
در سکوت
دیدن مرا
که هستم .

سکوت

صدای
سایش جداره ی سکوت
تولد وحشت ،
سکوت
خاک و آدمی
در جهان ،
با هرچه هستم و دارم
سکوت می کنم
تا با جهان
هم صدا شوم .