۱۳۹۵ مهر ۱۳, سه‌شنبه

سکوت








وقتی که 
مرگ
خیمه زده
بر دروازه هستی 
سکوت فریادی است
به زندان هستی .

نادیا






نادیا
من و تو
دو سر خیمه هستی هستیم
وقتی که در تو 
صبح طلوع می کند
شب بر من 
سلام می کند 

قرن حاضر







قرن حاضر 
مشگل نبودن نیست
مسئله 
حق استفاده نکردن است
   که جان جهان را می خورد
در واحد زمان 

دل تنگی






تغییر کرده .
دل تنگی
طعم
لخته های خون خشک شده
به ریر دندان است
همه جا 
خونین 
جهان خون آلود
حتی تنفس
خونین است

وقاحت






تمام قد 
ایستاده در حضور ملتی
که تنها ؛
میخواهند ؛
عدالت . 



ایستاده
در برابر تاریخ
تمام قامت
دروازه بان پیر قرن
در انکار !



دروازه بان قرن 
وقاحت است !

مرگ فجیع






تا شش ماه دیگر 
یک میلین 
یک میلیون رویا 
باز
خاطره می شود !
درمرگی فجیع
که میشود 
بازش داشت 
امروز 
.
درهای خانه های خانه ام زمین را
به روی مرگ ببندیم
امروز .

فردا
یک ،  صد و هشتدم از  یک ملیون 
خواهند مرد !
من و  همسایه ها
شاید یکی از آن صدم باشیم

زیباست 
زندگی
در راز پر مهر  
نکشتن .  

پنجاه هفت





نسل پنجاه هفت
پر پر شد ؛
قریب یک میلیون
رویا ی زندگی
بخون نشست ؛
با پر کشیدن 
میلیونها 
مهاجر
در هست خود ؛ 
 مهر حضور پر صلابت را
بر زمان 
جاری کرد .