دهان گاله های مدیحه گو
به تعزیت نشسته مرثیه خوان ولایتند
آه جگر سوخته مادران
نفرین و لعنتی و فقانی دگر شود
این آتشی که بر افروخته ای بدان
تا کنه باور الهی تو شعله ور شود
دامن کشیده است
جگر سوخته ؛ سر سودایی و آتش درون
بر می کند هر آنچه تخم نفاق و نفرت و کین که کشته ای
چهل سال پیش از این و تاکنون
.
.
هر کسی که می آید در خیابان [به او می گویید] "خس و خاشاک" یا "گاو و گوساله" و یا "آشغال" !