۱۴۰۱ مرداد ۱۸, سهشنبه
ایران
و او
در بلندی حادثه
شمع جان افروخت
ایستاده در بلندای طوفان
:شمع جان شراره میکشد در باد
، منم
فرزند این خاکم
منم بر عهد خود مانده
کجای این شب حصر به گل مانده
کنم فریاد مادرم
ایران؟
که من آزادی خلقم
و من آبادی خاک بلا خیز وطن
را درتو میخواهم
بیا از من گذر کن نام ایران را
به مهر زندگی پرور
شکوفا کن
ایران
میر_حسین_موسوی#
۱۴۰۱ مرداد ۱۲, چهارشنبه
فخرالسادات محتشمیپور:
! چه چیزِ تاجزاده ترس دارد
تاجزاده که ترس ندارد. ائمهی ما با ملحدین و کفار با آرامش بحث میکردند.
... چرا شما از گفتگو و زبان نقاد میترسید، نترسید، تاجزاده ترس ندارد
معصومین در محکمهها شرکت میکردند و به مانند آقای جنتی خود را ماورایی نمیدانستند که به یک شکایت ساده !مصطفی تاجزاده از ایشان اجازه رسیدگی را ندهند!
اگر حکمی برای تاجزاده صادر شود باید ایشان به زندان عمومی منتقل شوند و اینبار نباید صحبتی از قرنطینه و سلول
.انفرادی باشد
۱۴۰۱ خرداد ۷, شنبه
حال آبادان
۱۴۰۱ فروردین ۲۰, شنبه
رود
رود روان در مسیربیهوده تلاشیایستادن در برابرشدور میزندمیرودزمان گواه تلخ ایستادندر برابر آبغرق می شودآب می بردهر چهدر رود است
۱۴۰۱ فروردین ۵, جمعه
رویا
رویاآیینه زندگیحقیقت استهرگز از جگراینگونه فریاد بر نیامدکه گفته باشد :سوختمبدونذره ای! خاکسترنه شراره ای شعلهیا دودسوختن راندیدیم و، بر جان ما فرود آمد.... سوختناز کدام گلوی دریده دردچنین صدا بر خواستکه جان جهان سوخت! بی صدا
آزادیِ
من دیشب مُردم