۱۴۰۰ دی ۱۸, شنبه

#بکتاش_آبتین


 

حرف این است
قیمت چیدن چند حرف کنار هم
مرگ است ؟!

#بکتاش_آبتی


 

--------------
تمامی حروف جهان
در رسای قامت تو
صف بسته
تا از میان آنها
گذر کنی رفیق آزادی!
آژیر نعش کشها
دانه دانه حرف را
به گورهای سرد و خموده می‌سپارندِ .
زمستانی هول انگیز
در بستر بخون خفته آزادی
طعم تلخ مرگ و حنجره خونین
پاداش دوست داشتن مردم شد !
در میانه غوغای کهکشان و اصوات مخلوق حرف
پیوند می‌خوری با
اسپارتاکوس بر صلیب نشسته بابک مزدک
حلاج می شوی و
در التهاب بالهای سوخته پرواز می شوی
از حصار نام و تن ،
زمین
خانه تو و آدمی هستی
جهان و این زمان
تمام درد را به جان ما
نثار میکند
تو رفته ای و در جهان واژه ها فروتنانه
به بی کرانه ها نشسته ای
,
محمود اسفندیاری

۱۳۹۹ بهمن ۲۷, دوشنبه

دست بر گلوی آزادی

 






شرم بر آنان

عشق را نفهمیدن

و آدمی بودن

 را 

 . نفهمیدن  

دستهای خونین 

گواه جنایتی تازه

 خونی دویاره بر سنگ 

آه  


دست بر گلوی آزادی 

خون می چکد  خون

و خوف خرخره ای که خار در گلو دارد 

 او رفت با خاری در گلو 

آزادی چگونه می آیی ؟

--------------------------

#بهنام_محجوبی


۱۳۹۹ آذر ۲۸, جمعه

حقیقت

 


از جایی ترا راندند برو
جای تو آنجا نیست
بگرد تا جایی

ترا بخوانند
آنگاه تو خود خواهی دانست
که هستی و چه می خواهی
اینجا حقیقت تو نهفته است
و تو حقیقی تر خواهی شد
! نه حقیقت

رفت

 


ساعت دقیقه و ثانیه
رفت و
! هر چه داشت با خود برد
هنوز کسی باور ندارد
! اما برد
آنچه از کتابها
آدمها
یاد ها
آرزوها
رویاهای زیبای انسانی
با خود داشت

بیش از سی میلیون دقیقه
از عشق و شکست و ایستادن
خلوت های خوفناک طولانی
و آنچه درکوچه که دیده بود

همه را غیر سیگاری که دیگر نمی کشید
با خود برد

هستی

 


تو
تنها قادر هستی
صبح تا به شام
می سازی
جهانی را که در آن
هستی
صبح تا به شام
شام تا به صبح
هر چه می کنی بخشی از هستی جهانی است