۱۳۹۵ مهر ۱۳, سه‌شنبه

پنجاه هفت





نسل پنجاه هفت
پر پر شد ؛
قریب یک میلیون
رویا ی زندگی
بخون نشست ؛
با پر کشیدن 
میلیونها 
مهاجر
در هست خود ؛ 
 مهر حضور پر صلابت را
بر زمان 
جاری کرد .

روز دختر






 روز دختر
روز
 آرزوی سفید
اسب سفید
لباس سفید
رویاهای سفید
درتبریک
دخترانی جلو آمد ند
در لباسی سرخ
 رنگ خونین پدر بر دامن ؛
 دیروز 
اعدام شدن
زبان به سقف دهان چسبید .
.
رویاهای سفید  دختران
سفیدی را 
با خود به فردا می برند 
با پدر 
بی پدر 
فردا چشم انتظار است . 


درد نیستی تا آرامت کنم






درد نیستی تا آرامت کنم
خاطره نیستی تا فراموشت کنم
نبض جاری زمان انسانی
که با توقفت زمان میماند
حیات میرمد
و هستی!

نقطه







هر ثانیه یک نقطه .
مبدا ورود و خروج تنهایی .
میرسد ، وقت محاسبه
نقطه های وجودمان .

نامه







بنویس
نامه هایت را
عاشقانه تر
تا از خیال ترنم باران
بلغزد
در کناره
یک سکوت پر ستاره
که باهمیم

۱۳۹۵ مرداد ۲۳, شنبه

حقیقتی که در تاریخ ما مفعول مانده !





















حقیقتی که در تاریخ ما مفعول مانده !


هر چند شهامت و شجاعت و جسارت پیر مراد جامعه انسانی آیت الله منتظری در همیشه تاریخ جامعه انسانی ستودنی و ماندگار است اما تصور می کنم آنچه مفعول مانده یکی از  اصول اساسی حقوق مدنی است . 
در هر مقامی که انسان هست در برابر تمامی اعمال و احکامی که از هر موضع و نگرش و شرایطی که صادر میشود . حوزه گفتمان جامعه امروز به شدت نیازمند آن است تا نه تنها به چالش های پیش رو که به تاریخ ۳۷ ساله گذشته عمیقا وام دار است . 
برای شناخت پدیده های موجود در ترسیم راهکارهای اجرایی در رسیدن به هویت انسانی و ترسیم سمت سوی عقلانی حرکت به سوی آینده و واکاوی گذشته پر از تلاطم و ناملایمات و عمیقا ناموفق در تمامی حوزه های اجرایی نظام حاکم تا قد علم کردن 
راست ترین عناصر موجود در حوزه های اجرایی ما نیازمند آنیم که باور کنیم و به مرحله عمل بنشانیم اصل مسسولیت پذیری تمامی آحاد ملت را و پاداش شایسته در برابر هر مقوله برای رسیدن به یک جامعه مدنی .   

۱۳۹۵ مرداد ۹, شنبه

نادیا












با شاعرانه ترین بخش هستی
می آید و بر جان
لنگر می زند
بی آوا
نادیا


ای دختر غوغا
هنوز بامداد
در انتظار تو
 بر جان خسته
نیشتر می کشد ؛
نادیا



سحر؛
درمان پریشانی نسلی
از کشیدن این لنگر
که در جان خسته لمیده
با توست
نادیا


با هر تنفس عمیق
زمان می رود ز دست
بر کش لنگر ز جان خسته ام
بر افراز بادبان
این نعش کهنه
؛
مرده .
سحر در چشم انتظاری تو
بر در است
نادیا