۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

کویر

کویر



جادهء خاکستری
خالی ازخاطره
و خاک
در رویای هم آغوشی آب !
و باد
گهگاه با او به بازی می نشیند:
و عطر آب را
ار سینهء دیوارهء خفته در خزه
تا بستر او می کشاند....

برای تو

برای تو




برای تو 
 یار آشنا ،
 تاج درفک
ازسخاوت تو قد کشید،
سیاهکل
درعطر بهاری چای و شا لیزار
و نام تو ،
 یاد و یاد گار بهار
بر دوش تو.
کاش بر بی تابی عشق
خاطره ای
از سرزمین سبز
ترانه می کردی .

زند گـی

زند گـی



می سرایم
گریستن را بی صـدا
و خنده ها را بی صدا تر
غوغای عالمی را در سکوت .
که می سازمش کنون
می سرایم
مهربانی را،
بی ریائی 
 زیبائی را چو ن شکل زندگی....
مهربان و بی ریا........

نگاه

نگاه




می ایستم و شتابی نیست
که زمان،
قطره قطره
در حفرهء بی انتهای هستی فرو می چکد.
و تنها توئی ای خوب من
که از یافتهء امروز
سراسیمه گشته ای !
*****
ا مروز
عصارهء اعصار
و دیروز قربانی بی زبان امروز
و هول مرگ
د ر انتظار ا کنو ن ،
ایستاده است سمج!

انسان

انسان



همیشه یک رویا
دیروز مرا هجو کرده است و بانگ می زند:
ها ن
امروز هم گذشت،
فردا را چه خواهی کرد؟!
و من
سرگشته و گنگ
گویا در مدار صفر ماند ه ام
و هیچ، یاد م نماند ه است که بگویم:
آی ، دوست دارم ترا و دوستی را!
و آنچه گذشت ، تاریخ است
و آنچه که می گذرد،
جان ماست.
و لیک ، آنچه که می آید
زیبائی ست در هیئت عشق.
چون جوانه
چون بنفشه
چون رنگین کما ن
و چون باران بر عطش خاک....

روز مرگ تو





روز مرگ تو
می رقصم
روز مرگ تو
می رقصم و پای کوبان
بند بند وجود
در ترنم دلنشین آواز
می لغزد جهان
روز مرک
آخرین گلوله!!

مداد

مداد


مداد
سرش گیج میره
دور خودش می گرده
بالا و پائین میره
چپ می زنه
وجب وجب
راست می زنه
وجب وجب
اما همش رو خط می ره
حالا بگو
کجا بره
از چی بگه؟
سر بزنه به صحرا
پرنده ها رو پر بده
یا بزنه به دریا
رو موج آبی ها بره
با بچه ها رنکی بشه
برنگ سرخابی بشه
یا دست ما بلرزه
همه چی رو حاشا بکنه
وعده بده
کرور کرور
دروغ بگه
قطار قطار
زنجیر و حاشا بکنه
خورشید و پنهان بکنه
همه چی رو کتمون بکنه
قو رو پریشون بکنه؟
یا از ستاره ها بگه
بپره اون بالا ها
بالا بره ، بالاتر
بپره تو آسمون
خورشید و پیدا کنه
رنگ طلائی بزنه
تو آسمون خط خطی
جنگل و سبزش بکنه
ماهی رو رنگش بکنه
دریا رو آبی بکنه
خواب و فراموش بکنه
یه مشت ستاره بیاره
تو سینه هامون بذاره !